ميلرزد. من خودم يكي از آنان بودم!
داستان آن دلقك گرسنه كه در پستترين صحنههاي لندن آواز ميخواند و صدقه ميگيرد، داستان من است. من طعم گرسنگي را چشيدهام ، من درد نابسماني را كشيدهام و از اينها بالاتر رنج حقارت آن دلقك دورهگرد كه اقيانوسي از غرور در دلش موج ميزند، اما سكه صدقه آن رهگذر غرورش را خرد نميكند را نيز احساس كردهام!
جرالدين دخترم!
دنيايي كه تو در آن زندگي ميكني، دنياي هنرپيشگي و موسيقي است. نيمه شب آن هنگام كه از سالن پرشكوه تئاتر بيرون ميآيي، آن ستايشگران ثروتمند را فراموش كن ولي حال آن راننده تاكسي را كه تو را از به منزل ميرساند، بپرس، حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولي براي خريد لباس بچه نداشت، مبلغي پنهاني در جيبش بگذار ...
دخترم، جرالدين، گاه و بيگاه با مترو و اتوبوس شهر بگرد، مردم را نگاه كن، زنان بيوه و كودكان يتيم را بشناس و دستكم روزي يكبار بگو: من هم از آنان هستم، تو واقعاُ يكي از آنان هستي، نه بيشتر ...
هنر قبل از آنكه دو بال دو
رپرواز به انسان بدهد، اغلب دو پاي او را ميشكند...
دخترم، هميشه كسي هست كه بهتر از تو هنرنمايي كند و اين را بدان كه هرگز در خانواده چارليچاپلين كسي آنقدر گستاخ نبوده است كه يك كالسگهران يا يك گداي كنار رود سن يا كولي هنرمند حومه پاريس را ناسزايي بگويد...
دخترم جرالدين، چكي سفيد را برايت فرستادم كه هرچه دلت ميخواهد بگيري و خرج كني ولي هروقت خواستي دو فرانك خرج كني، با خود بگو سومين فرانك از آن من نيست. اين مال يك مرد فقير گمنام است كه امشب به يك آن احتياج دارد. جستجو لازم نيست، اين نيازمندان گمنام را اگر بخواهي همه جا خواهي يافت. اگر از پول و سكه برايت حرف ميزنم براي آن است كه از نيروي فريب و افسون پول، اين فرزند شيطان، خوب آگاهم ...
من زماني دراز در سيرك زيستهام و هميشه و هر لحظه براي بندبازاني كه بر روي ريسماني نازك و لرزنده در حركت بودند نگران بودهام . اما دخترم اين حقيقت را بگويم كه مردم بر روي زمين استوار و گسترده بيشتر از بندبازان روي ريسمان نااستوار سقوط ميكنند ...
دخترم جرالدين، شايد شبي درخشش گرانبهاترين الماس اين جهان تو را فريب دهد. آن شب است كه اين الماس، آن ريسمان نااستوار زير پاي تو خواهد بود و سقوط تو حتمي است ...
روزي كه چهره يك اشارفزاده بيبند وبار تو را بفريبد، آن روز سقوط تو حتمي است ...
دل به زر و زيور مبند، بزرگترين الماس اين جهان آفتاب است كه خوشبختانه بر گردن همه ميدرخشد...
انسان باش، پاكدل و يكدل، زيرا كه گرسنه بودن ، صدقه گرفتن و در فقر مردن هزار بار قابل تحملتر از پست و بيعاطفه بودن است.