این تجارب از فرهنگ، جامعه و خانواده کسب شده اند. به عبارتی اسطوره ها آموخته شده و اکتسابی هستند. بعد از ازدواج بعضی از این اسطوره ها حذف شده و بعضی از آنها باقی می مانند. در صورتی که اسطورههای منفی باقی بمانند سلامت رابطه ی زوج را به خطر میاندازند. بعضی از اسطوره ها بقایای پیامهای خانواده های اولیه و اصلی هستند که والدین، آنها را بدون اینکه خودآگاهی داشته باشند، به فرزندانشان آموزش داده اند. مثلا ممکن است زن یا مردی از همسرش بپرسد چرا باید تعطیلاتمان را این گونه سپری کنیم؟ «و ممکن است این پاسخ را دریافت کند که "حتماً" باید اینگونه سپری کنیم به این دلیل که ما در خانواده ی مان همیشه این گونه عمل می کردیم». زوج هایی که در ابتدای ازدواج بعد از این که با اسطورهها مواجه می شوند نسبت به آنها شناخت پیدا میکنند، فرصت مناسب تری را برای بحث درباره ی انها پیدا میکنند. زوج ها هر چقدر پیام های غیر واقع بینانه را بیشتر کشف کنند، بیشتر قادر می شوند باورها و رسوم مشترک و جدیدی را برای رابطه ی خود خلق کنند. بعضی از اسطوره های متداول در روابط زوج ها به قرار زیر است: اگر همسرم مرا دوست دارد باید همیشه خوشحال باشد
اگر یکدیگر را دوست داریم باید همیشه خوشحال باشیم. این یک تفکر و باور غیر منطقی است. واقعیت این است که زن و شوهرها میتوانند یکدیگر را خیلی دوست داشته باشند و درعین حال گاهی اوقات خوشحال نباشند. به عبارتی خوشحال نبودن میتواند به دوست داشتن یا دوست نداشتن یکدیگر ربطی نداشته باشد. در زندگی روزمره عوامل زیادی میتوانند باعث شوند که انسان خوشحالی خود را از دست بدهد. از بین رفتن خوشحالی نیز به معنی دوست نداشتن همسر نیست. افرادی که این باور در ذهن آنها وجود دارد، به محض این که همسرشان در کنار آنها هست و ناراحت به نظر میرسد، احساس می کنند که همسرشان آنها را دوست ندارد وگرنه در کنارشان احساس ناراحتی نخواهد کرد!!! این انتظار و باوری غیر واقع بینانه است که رفتار و احساسی فردی که به آن باور دارد را تحت تأثیر قرار می دهد. در همه مراحل زندگی باید همه چیز را با صداقت گفت
ما باید بدون توجه به تاثیری که بر روی همسرمان میگذاریم کاملا با یکدیگر صادق باشیم. صداقت در رابطه ی زوج ها خوب است ولی اعتقاد به این که زن و مرد باید در همه ی مسائل زندگی خود با یکدیگر صحبت کنند، منطقی به نظر نمیرسد. این باور باعث می شود که زن یا مرد مسائلی که برای آنها در گذشته اتفاق افتاده، حتی اگر امروز در زندگی و رفتارشان کوچک ترین تأثیری ندارد را بی کم و کاست برای همسرشان بیان کنند. بیان بعضی موارد مربوط به گذشته میتواند اثر منفی در ذهن همسر بگذارد. به همین دلیل بیان عواملی که تأثیر منفی بر روابط دارند منطقی به نظر نمیرسد. زن و شوهر نباید به یکدیگر دروغ بگویند ولی لازم نیست همه ی مسائل مربوط به خود را بگویند. فردی که این باور در او وجود دارد، بدون توجه به تأثیر مثبت یا منفی بر همسر خود، مسائلی را بیان میکند که میتواند رابطه را تخریب کند. برای نشان دادن علاقه باید همیشه باهم و در کنار هم باشیم
اگر یکدیگر را دوست داریم باید همیشه با هم باشیم. این باور غلط باعث میشود فرد احساس کند که اگر همسرش او را دوست دارد باید همیشه و همه جا با او باشد. واقعیت این است که در زندگی زوج ها لحظاتی پیش می آید که لازم است زن یا شوهر تنهایی به جایی بروند یا به همسرشان اجازه بدهند که به تنهایی جایی برود یا حتی لحظاتی را تنها باشد. اینکه زن و شوهر با هم باشند خوب است ولی اگر گاهی با هم نباشند به معنی دوست نداشتن یکدیگر نیست. به عبارتی زن و شوهر می توانند یکدیگر را دوست داشته باشند و درعین حال گاهی اوقات در کنار هم نباشند. تنهایی به مهمانی یا مسافرت رفتن نشان دهنده ی عدم علاقه به همسر نیست و با همسر به مهمانی و گردش رفتن نیز نشانه ی علاقه به او نیست. فردی که به این باور پایبند است در صورتی که همسرش لحظاتی را با او نباشد، احساسی رنجش و ناراحتی میکند و این احساسی او، در رابطه با همسرش اختلال ایجاد می کند. هر زمان مشکلی یش می اید باید برای رفع آن مقصر را پیدا کنیم
زمانی که مشکلی پیش می آید باید مشخص کنیم مقصر کیست باور به این موضوع که در مشکلات زناشویی یک نفر مقصر است و باید مقصر مشخص شود باوری غلط است. در بسیاری از مشکلات زناشویی واقعاً کسی مقصر نیست بلکه، مشکل حاصل تفاوت دیدگاه و نظر زوج هاست. زمانی که دیدگاه دو نفر درباره ی مسئله ای متفاوت است و آنها زاویه ی دید متفاوتی دارند، مشخص کردن مقصر نه مفید است و نه ممکن. فردی که این باور در ذهن او عمیق شده، در اختلافات عقیده دارد که همسرش مقصر است به همین دلیل، تأکید افراطی دارد که مقصر باید مشخص شود. تغییر این تفکر به بهبود ارتباط زوج ها کمک زیادی می کند.برای این که از یکدیگر حمایت کنیم باید بر سر همه یا موضوعات توافق داشته باشیم. زن و شوهر دو موجود مستقل با ویژگی ها و پیشینه ی متفاوتی هستند. ویژگی های متفاوت آنها باعث می شود که آنها دیدگاه های متفاوتی داشته باشند. در رابطه ی انسانها پذیرش تفاوتها میتواند به درک یکدیگر اما عدم توافق آنها در بعضی از زمینه ها کاملاً طبیعی است. به عبارتی زن و شوهر می توانند در کنار هم با آسایش و علاقه زندگی کنند و درعین حال درباره ی بعضی از مسائل اختلاف نظر داشته باشند. فردی که به اسطوره ی بالا پایبند است، در شرایطی که همسرش با او توافق نداشته باشد، احساس اضطراب و نگرانی کرده و حس می کند که همسرش حامی او نیست. این تلقی غلط بوده و در رابطه اختلال ایجاد میکند. همیشه باید نیازهای همسرمان را بدانیم
اگر زن و شوهر یکدیگر را دوست داشته باشند باید بدانند که همسرشان به چه فکر می کند و چه نیازی دارد. بنابراین نیازی به صحبت کردن درباره ی نیازهایشان ندارند. بعضی از افراد عقیده دارند که همسرشان باید نیات آنها را درک کند و نیازی نیست که خواسته های خود را به همسر به صورت روشن بگویند. این افراد معتقدند که اگر همسرشان آنها را دوست داشته باشد، میتواند ذهن آنها را بخواند. همین امر باعث می شود که خواسته هایشان را با همسرشان در میان نگذارند، ولی اگر همسرشان خواسته ی آنها را درک نکند، ناراحت و عصبانی می شوند. این ناراحتی در رابطه ی آنها اثر منفی میگذارد. واقعیت این است که انسان ها هر چقدر یکدیگر را دوست داشته باشند، نمیتوانند ذهن یکدیگر را بخوانند. صحبت کردن زوج ها با یکدیگر می تواند ذهنیات آنها را به هم نزدیک کند و باعث شود که از خواسته های یکدیگر باخبر شوند. اعتقاد و باور غیر منطقی فوق میتواند به این امر منجر شود که فرد با همسرش صحبت نکند. این امر به تیرگی رابطه ی زوج منجر میگردد. باید شانس داشتن یک همسر خوب و رابطه مناسب را داشت
رابطه ی خوب خود به خود اتفاق می افتد. بعضی از افراد اعتقاد دارند که رابطه ی خوب با همسر یک شانس است. آنها عقیده دارند که اگر زن و شوهر یکدیگر را دوست داشته باشند خود به خود خوشبخت خواهند شد. این یک باور غلط است. رابطه ی خوب و احساسی خوشبختی، نیاز به این دارد که انسان برای به دست آوردن آن تلاش کند. احساس خوشبختی به کسی اهدا نمی شود بلکه در اثر تلاش انسان برای ایجاد رابطه ای خوب با همسرش، به دست میآید. کسی که باور فوق را دارد، منتظر می ماند تا رابطه ی خوب با همسرش خود به خود ایجاد گردد و اگر این رابطه ایجاد نشود ممکن است بگوید شانسی ندارم یا ما به درد هم نمی خوریم. وجود این باور باعث عدم تلاش فرد برای بهبود رابطه و ایجاد رابطه ای خوب و لذت بخش میگردد. زن و شوهر باید همیشه نزدیک هم باشند
زن و شوهر همیشه باید نزدیک هم باشند این که زن و شوهر نزدیک هم باشند خوب است ولی اگر گاهی هم ازهم دور باشند مشکل ایجاد نمی شود. کسی که باور فوق را دارد اگر لحظه ای همسرش از او دور باشد احساسی میکند که او را از دست داده و یا احساسی می کند، همسرش او را دوست ندارد. این باور باعث می شود که حتی اگر در یک مجلس مهمانی، همسر فرد با او کمی فاصله ی فیزیکی پیدا کند، احساسی بسیار بدی پیدا کند. گاهی حتی لازم است که زن و شوهر از هم فاصله بگیرند. در غیر این صورت ممکن است این احساس ایجاد شود که همسر استقلال فرد را گرفته است. باور فوق در صورتی که تغییر نکند، میتواند در رابطه ی زن و شوهر اختلال ایجاد کند. بعد ازدواج باید فقط باهم رابطه داشته باشیم
ما اگر یکدیگر را داشته باشیم، نیازی به خانواده و دوستان نداریم. این باور غیرمنطقی باعث میشود که زن یا شوهر از این که همسرش با خانواده و دوستانش ارتباط دارد احساس ناراحتی و نارضایتی بکند. این چنین فردی عقیده دارد زن و شوهر باید خود به هم وابسته باشند و نیازی به دوستان و خانواده ها نیست. صاحب این باور خانواده و دوستان همسر را عامل ایجاد اختلال در روابط با همسرش تلقی می کند. این باور غلط اگر اصلاح نشود میتواند روابط زوج ها را با هم و با اطرافیان با مشکل مواجه کند. واقعیت این است که ارتباط متعادل با خانواده و دوستان میتواند حافظ رابطه ی زن و شوهری باشد. زن و شوهر علاوه بر این که به یکدیگر نیاز دارند، به ارتباط با خانوادههای خود و دوستان شان نیز، نیاز دارند. اگر رابطه با دوستان و خانوادهها متعادل باشد. در ایجاد استحکام در رابطه ی زن و شوهر نقشی اساسی دارد. به همین دلیل این باور غلط باید اصلاح گردد. زوج ها باید در تربیت فرزندان هماهنگ عمل کنند
انتهای مطلب /