آگاهي از احساساتتان و استفاده از آنها براي تصميمگيريهاي زندگي.
توانايي يافتن براي مديريت زندگي هيجاني خود و تسليم نشدن در مقابل افسردگي، نگراني و خشم.
تحمل ناملايمات و از دست ندادن انگيزه براي پيگيري اهداف.
همدلي ... درک هيجانهاي ديگران بدون نياز به اين که خود آنها به شما بگويند که چه احساسي دارند.
کنترل ماهرانه و يکنواخت احساسات در روابط با ديگران.
1- شما در هواپيمايي نشستهايد که ناگهان هواپيما به دليل بدي آب و هوا تکانهاي شديدي ميخورد. شما در اين حالت چکار ميکنيد؟
به خواندن کتاب يا مجله و يا تماشاي فيلم ادامه ميدهيد و سعي ميکنيد به وضعيت پيش آمده توجهي نکنيد.
به دقت مهماندارها را زير نظر ميگيريد، کارت شرايط اضطراري که در جلوي صندلي شماست را ميخوانيد و براي وضعيت اضطراري خود را آماده ميکنيد.
کمي از هر دوي الف و ب
مطمئن نيستم. تا به حال فکرش را نکردهام.
2- شما در جلسهاي هستيد و يکي از همکارانتان به خاطر کاري که شما انجام دادهايد مورد تشويق و تقدير قرار ميگيرد. عکسالعمل شما چه خواهد بود؟
فوراً و به طور علني با همکارتان به خاطر آن که کار شما را صاحب شده است برخورد ميکنيد.
بعد از جلسه، همکارتان را کنار ميکشيد و به او ميگوييد که ممنون ميشويد اگر در آينده هنگامي که صحبت از کارهاي شماست، او اعتبار و امتياز کارتان را به خود شما بدهد.
هيچ. شرمنده کردن همکاران جلوي ديگران، کار درستي نيست.
پس از صحبتهاي همکارتان، به طور علني از او به خاطر اشاره به کار شما از او تشکر کرده و حضار را به طور مشروحتري در جريان کم و کيف کارتان قرار ميدهيد.
3- شما در بخش پشتيباني مشتريان کار ميکنيد و با يک مشتري بسيار عصباني در پشت تلفن مواجه ميشويد. چکار ميکنيد؟
ارتباط را قطع ميکنيد چون بد و بيراه شنيدن از ديگران براي شما فايدهاي ندارد.
به حرفهاي مشتري گوش ميکنيد و سعي ميکنيد با نشنيده گرفتن لحن بد، به مشکل اصلي او پي ببريد.
به مشتري توضيح ميدهيد که دارد بيانصافي ميکند، زيرا شما فقط مشغول انجام وظيفه هستيد و به او ميگوئيد ممنون ميشويد اگر روش حرف زدنش را عوض کند.
به مشتري ميگوييد که شرايط او را درک ميکنيد و بهترين کار مشخصي را که ميتوانيد براي حل مشکلش انجام دهيد، به او پيشنهاد ميکنيد.
4- شما دانشجويي هستيد که اميدوار بود در درسي که براي آينده شغلياش بسيار مهم است نمره «الف» بگيرد. ولي متوجه ميشويد که در امتحان ميان ترم نمره «ج» گرفتهايد. چکار ميکنيد؟
برنامه درسي مشخصي را براي بهبود نمرهتان طراحي ميکنيد و آن را به دقت اجرا ميکنيد.
به اين نتيجه ميرسيد که شما به درد آن شغل نميخوريد.
به خودتان ميگوييد نمرهاي که در اين درس گرفتهايد مهم نيست و به جاي آن، تمرکزتان را بر روي درسهاي ديگري که نمرههاي بهتري در آنها گرفتهايد متمرکز ميکنيد.
به ملاقات استادتان ميرويد و سعي مي کنيد با توضيح دادن شرايطتان او را وادار کنيد که نمره بهتري به شما بدهد.
5- شما مدير سازماني هستيد که سعي دارد احترام به قوميتها و نژادها را حفظ کند. ولي به طور اتفاقي ميشنويد که کسي دارد يک جوک درباره يکي از قوميتها مي گويد. چکار ميکنيد؟
ناديده ميگيريد. بهترين روش براي مقابله با اين چيزها عکسالعمل نشان ندادن است.
آن فرد را به اتاقتان احضار ميکنيد و به او توضيح ميدهيد که رفتارش نامناسب است و در صورت تکرار مورد تنبيه انضباطي قرار خواهد گرفت.
همانجا با صداي بلند به او ميگوييد که گفتن چنين جوکهايي نامناسب است و در سازمان شما تحمل نخواهد شد.
آن فرد را به يک دوره آموزشي مرتبط ميفرستيد.
6- شما بازارياب يک شرکت بيمه هستيد که به مشتريان احتمالي براي فروش بيمهنامه تلفن ميکنيد. شما از 15 تلفن آخرتان دست خالي و ناموفق برگشتهايد. چکار ميکنيد؟
کار امروز را رها ميکنيد و قبل از آن که در ترافيک عصر گرفتار شويد، زودتر به خانه ميرويد.
در تلفن بعدي، سعي ميکنيد روش تازهاي را به کار ببريد و تجربيات ناموفق قبلي را فراموش ميکنيد.
نقاط ضعف و قوت خود را فهرست ميکنيد تا تعيين کنيد چه چيزي باعث ناموفق بودنتان شده است.
در تلفنهاي بعدي، در مورد مزاياي بيمهنامه اغراق ميکنيد.
7-
شما سعي داريد دوستتان را که به خاطر اين که راننده يک ماشين به طور خطرناکي جلوي او پيچيده سخت عصباني و آشفته است آرام کنيد. چکار ميکنيد؟
به او مي گوييد آن حادثه را فراموش کند. خوشحال باشد که اکنون سالم است و اين موضوع مهمي نيست.
يکي از نوارهاي موسيقي مورد علاقه او را ميگذاريد و سعي ميکنيد حواس او را پرت کنيد.
با او در بد و بيراه گفتن به آن راننده همصدا ميشويد.
به او ميگوييد در گذشته چنين اتفاقي براي خود شما هم افتاده و چقدر از اين بابت عصباني شده بوديد تا آن که متوجه شديد تعجيل آن راننده براي رسيدن به بيمارستان بوده است.
8- بحث بين شما و شريکتان بالا گرفته و هر دو صداي خود را بلند کردهايد و هر دو از فرط ناراحتي، شروع به تهمتزنيهايي به هم ميکنيد که خودتان هم واقعاً به آنها اعتقاد نداريد. بهترين کاري که ميشود کرد چيست؟
موافقت براي 20 دقيقه استراحت قبل از ادامه بحث.
صرفنظر از اين که شريکتان چه ميگويد، شما سکوت کنيد.
به او مي گوييد به خاطر رفتارتان متأسفيد و از او هم ميخواهيد که معذرت خواهي کند.
چند لحظه تأمل کنيد، افکارتان را جمع کنيد و سپس ادعايتان را با دقت هر چه تمامتر، دوباره ابراز کنيد.
9- به شما مديريت تيمي که قادر به يافتن راهحلي خلاقانه براي يک مشکل کاري نبوده است، سپرده شده است. نخستين کاري که انجام ميدهيد چيست؟
يک برنامه کاري تنظيم ميکنيد، جلسهاي ميگذاريد و مدت زمان خاصي براي بحث درباره هر موضوع اختصاص ميدهيد.
جلسهاي در خارج از محيط کار ترتيب ميدهيد، بيشتر به اين منظور که افراد تيم را تشويق کنيد که همديگر را بهتر بشناسند.
با افراد تيم تک به تک جلسه ميگذاريد و نظر و ايده آنها را درباره چگونگي حل مساله جويا ميشويد.
يک جلسه يورش فکري ( brainstorming ) ميگذاريد و افراد تيم را تشويق ميکنيد که هر چه به ذهنشان ميآيد را صرفنظر از اين که چقدر بيربط باشد، بازگو کنند.
10- شما اخيراً در سازمانتان فرد جواني را به عنوان مدير منصوب کردهايد و متوجه شدهايد که او بدون راهنمايي و مشاوره شما حتي قادر به سادهترين تصميمگيريها هم نيست، چه مي کنيد؟
قبول ميکنيد که او آنچه را براي موفقيت در محيط کاري مورد نياز است ندارد و دنبال يافتن کس ديگري براي جايگزيني او مي گرديد.
از مديريت منابع انساني سازمانتان ميخواهيد که با او صحبت کند و ببيند او مايل است در کدام بخش سازمان به فعاليتش ادامه دهد.
عمداً موارد پيچيده زيادي را که نياز به تصميمگيري داشته باشند به او محوّل ميکنيد تا اعتماد به نفس بيشتري پيدا کند.
يک سري شرايط چالش برانگيز ولي قابل مديريت را برايش فراهم ميکنيد و خود را براي مشاوره و راهنمايي در دسترس او قرار ميدهيد.
( EI ) آزمون هوش هيجاني
( EI ) آزمون هوش هيجاني
--------------------------------------------------------------------------------
هدف از آزمون زير، آشنا ساختن شما با هوش هيجاني يا Emotional Intelligence است.
پايههاي هوش هيجاني شامل موارد زير است: