1)
|
خود را غمگین احساس نمی کنم.
|
|
خود را دل گرفته یا غمگین احساس می کنم .
|
|
خود را همیشه دل گرفته یا غمگین احساس می کنم و نمی توانم به حالت عادی برگردم .
|
|
به قدری خود را غمگین یا بی نشاط احساس می کنم که ناراحت می شوم .
|
|
به قدری خود راغمگین یا بی نشاط احساس می کنم که تحملش را ندارم .
|
|
2)
|
نسبت به آینده ، بدبینی یا نا امیدی خاصی ندارم .
|
|
نسبت به آینده نا امید نیستم .
|
|
احساس می کنم که هیچ امیدی به آینده ندارم.
|
|
احساس می کنم که هرگز نخواهم توانست مشکلات را تحمل کنم .
|
|
احساس می کنم که آینده ناامید کننده است .
|
|
3)
|
احساس نمی کنم که شکست خورده ام .
|
|
احساس می کنم که شکست خورده تر از نصف مردم هستم
|
|
احساس می کنم که کارهای باارزش و معنی دار بسیار کمی انجام داده ام .
|
|
وقتی به گذشته نگاه می کنم ، غیر از شکست های زیاد ، چیز دیگری نمی بینم .
|
|
احساس می کنم شخص کاملا شکست خورده ای هستم .
|
|
4)
|
نارضایتی خاصی ندارم.
|
|
در اکثر مواقع احساس بی حوصلگی می کنم .
|
|
مثل گذشته برای هیچ چیزی خوشحال نمی شوم .
|
|
از هیچ چیزی احساس رضایت نمی کنم .
|
|
به طور کلی ناراضی هستم .
|
|
5)
|
خود را گنهکار احساس نمی کنم .
|
|
خود را معمولا بد و بی لیاقت احساس می کنم .
|
|
معمولا خود را گنهکار احساس می کنم .
|
|
تقریبا همیشه خود را بد و بی لیاقت احساس می کنم .
|
|
خود را خیلی بد یا خیلی بی لیاقت احساس می کنم .
|
|
6)
|
احساس نمی کنم که تنبیه می شوم .
|
|
احساس می کنم که برایم اتفاق بدی خواهد افتاد .
|
|
احساس می کنم که تنبیه می شوم یا تنبیه خواهم شد .
|
|
احساس می کنم که سزاورا تنبیه شدن هستم .
|
|
می خواهم که تنبیه شوم .
|
|
7)
|
احساس نمی کنم که سرخورده ام.
|
|
احساس می کنم که سرخورده ام .
|
|
خودم را دوست ندارم .
|
|
از خودم بیزارم .
|
|
نسبت به خودم کینه دارم .
|
|
8)
|
احساس نمی کنم که بد تر از دیگران هستم .
|
|
به خاطر ضعف ها و خطاهایی که دارم ، از خودم انتقاد می کنم .
|
|
خود را به خاطر خطاهایم سرزنش می کنم .
|
|
هر اتفاق بدی که می افتد خود را سرزنش می کنم .
|
|
9)
|
به این فکر نیستم که اسیبی به خود برسانم .
|
|
فکرهای آسیب رساندن به خود دارم اما به مرحله اجرا در نمی آورم .
|
|
احساس می کنم اگر بمیرم بهتر است .
|
|
احساس می کنم که اگر بمیرم خانواده ام راحت خواهد شد .
|
|
برای خود کشی زرح های روشنی دارم .
|
|
اگر بتوانم خودم را می کشم .
|
|
10)
|
بیشتر از حد معمول گریه نمی کنم .
|
|
نسبت به گذشته بیشتر گریه می کنم .
|
|
درحال حاضر ، همیشه گریه می کنم ، نمی توانم گریه نکنم .
|
|
قبلا می توانستم گریه کنم، اما حالا اصلا نمی توانم گریه کنم ، حتی اگر بخواهم .
|
|
11)
|
حال که عادت کرده ام ، دیگر عصبانی نمی شوم .
|
|
درحال حاضر ، بیشتر از مواقع عادی، ناراحت یا عصبانی می شوم .
|
|
به طور دائم عصبانی می شوم .
|
|
در اثر چیزهایی که معمولا مرا عصبانی می کردند ف دیگر عصبانی نمی شوم .
|
|
12)
|
علاقه خود را نسبت به مردم از دست نداده ام
|
|
نسبت به گذشته ، کمتر به مردم علاقه دارم .
|
|
بیشترین علاقه خود را به مردم از دست داده ام و نمی توانم به آن ها احساس داشته باشم .
|
|
همه علاقه خود را به مردم از دست داده ام و اصلا به فکر آن ها نیستم .
|
|
13)
|
مثل گذشته ، بخوبی تصمیم می گیرم .
|
|
سعی می کنم تصمیم گیری ها را به عقب بیاندازم .
|
|
برای تصمیم گیری، دشواری های زیادی دارم .
|
|
اصلا نمی توانم تصمیم بگیرم .
|
|
14)
|
فکر نمی کنم مثل گذشته زشت به نظر برسم .
|
|
نگرانم که پیر و غیر جذاب به نظر برسم .
|
|
احساس می کنم که تغییرات زیادی کرده ام و غیر جذاب شده ام .
|
|
خود را زشت و نفرت انگیز احساس می کنم .
|
|
15)
|
عملا می توانم به خوبی گذشته کار کنم .
|
|
برای شروع یک کار به تلاش های زیادی نیاز دارم .
|
|
به خوبی گذشته کار نمی کنم .
|
|
برای انجام دادن یک کار ، خیلی باید به خود فشار بیاورم
|
|
هیچ کاری نمی توانم انجام دهم .
|
|
16)
|
طبق معمول خوب می توانم بخوابم .
|
|
صبح ها خسته تر از معمول بیدار می شوم .
|
|
یک یا دوساعت زودتر از معمول بیدار می شوم و به دشواری می توانم دوباره بخوابم.
|
|
هرروز خیلی زود از خواب بیدار می شوم و نمی توانم بیشتر از پنج ساعت بخوابم .
|
|
17)
|
خسته تر از همیشه نیستم .
|
|
نسبت به گذشته زود تر خسته می شوم .
|
|
هرکاری انجام بدهم خسته می شوم .
|
|
خیلی خسته تر از آن هستم که کاری انجام بدهم .
|
|
18)
|
اشتهایم مثل همیشه خوب است .
|
|
اشتهایم به خوب یهمیشه نیست .
|
|
در حال حاضر اشتهای خوبی ندارم .
|
|
اصلا اشتها ندارم .
|
|
19)
|
در این اواخر ، وزنم خیلی کم نشده است .
|
|
وزنم بیش از 2.5 کیلوگرم کم شده است.
|
|
وزنم بیش از5 کیلوگرم کم شده است.
|
|
وزنم بیش از 7.5 کیلوگرم کم شده است.
|
|
20)
|
بیش از معمول به فکر سلامتی خود نیستم .
|
|
به فکر دردها و رنجها ، یا به فکر دشواری های هاضمه یا یبوست هستم .
|
|
آن قدر به فکر سلامتی و چگونگی حالم هستم که نمی توانم به چیز دیگری فکر کنم .
|
|
مهمترین مشکلم سلامتی خودم است .
|
|
21)
|
در علاقه خود به مسائل جنسی هیچ تغییری احساس نکرده ام .
|
|
نسبت به گذشته ، کمتر به مسائل جنسی علاقه دارم .
|
|
در حال حاضر به مسائل جنسی کمتر علاقه دارم .
|
|
علاقه خود به مسائل جنسی را به طور کامل از دست داده ام .
|
|